چکیده

آنچه در این مقاله گردآوری شده تلاشی است در پاسخگویی به پرسش اصلی این مقاله که روش تحلیل انتقادی گفتمان (روش نورمن فرکلاف) را هدف بررسی خود قرار داده است اینکه در بستر چه هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی شکل پذیرفته، تاریخچه شکل گیری آن چگونه بوده، اهداف و اصول حاکم بر آن چیست و نقش پژوهشگر در آن چگونه ترسیم شده است و همچنین چگونه به تحلیل متن یا گفتار در این روش پرداخته می شود. فرض مقاله حاضر بر آن است که تحلیل انتقادی گفتمان در اندیشه های پست مدرن ریشه دارد و با ورود به مطالعات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی توسط متفکران، شکل انتقادی به خود گرفته و با مراحل سه گانه خود توصیف متن (آشکارسازی گزاره‌ها و مواضع ایدئولوژیک متن)، تفسیر (تعامل بین متن و بافت) و تبیین (تاثیر دو سویه ساختارها و گفتمان ) می تواند در تحلیل متن یا گفتار (رخدادهای “خُرد”) و هم زمینه متن (“ساختارهای کلان”) پیوند به وجود آورد و امکان های گسترده ای را برای پژوهشگر فراهم آورد.

واژگان کلیدی :

گفتمان، تحلیل گفتمان، تحلیل انتقادی گفتمان، تحلیل توصیفی، گفتمان کاو، توصیف متن، تفسیر متن، تبیین متن، زمینه متن.

مقدمه

برخی از “تحلیل گفتمانی” به عنوان یک روش و نظریه یاد می کنند همچون دیوید هوارت در مقاله ای تحت عنوان ” نظریه گفتمان” (روش و نظریه) و برخی همچون صادق حقیقت از این منظر که تحلیل گفتمانی نحله های گوناگونی دارد و از این رو ((گرایش های متفاوت با اصول و پیش فرض های مختلفی در آن وجود دارد بنابراین هر نحله می تواند استلزامات روشی خاص خود را داشته باشد)) (حقیقت، ۱۳۸۷: ۴۶۵) بر این باورند که نمی توان از “تحلیل گفتمانی” به عنوان یک روش یا نظریه به طور کلی همچون سایر نظریه ها و یا روش ها نام برد که می توان ریشه این تفاوت دیدگاه را در تعریف آنان در نظریه و روش دانست. به هر روی در این مقاله سعی بر آن است تا پس از  بحث درباره “تحلیل گفتمانی” و روش های گوناگون آن و تاریخچه آن به طور مشخص تری در ارتباط با یکی از رویکردهای آن یعنی “تحلیل انتقادی گفتمان” بپردازد و مراحل این روش را شناسایی کند. از این رو ابتدا به جایگاه و نسبت این روش با مختصات پست مدرنیسم می پردازیم و سپس به تاریخچه آن پرداخته و پس از تشریح کلیت تحلیل گفتمانی به طور مشخص به تحلیل انتقادی گفتمان می پردازیم و هر یک از مراحل آن را با مثال و توضیح ادامه می دهیم.

تحلیل گفتمانی و پسامدرنیته

“تحلیل گفتمانی” روشی است که در بستر اندیشه های پست مدرن بسط و گسترش یافته است این روش دارای رویکردهای گوناگونی همچون رویکرد ((ساختارگرایانه، کارکردگرایانه، معرفت شناسانه، تحلیل انتقادی گفتمان، رویکرد پساساختارگرایانه (دیرینه شناسی و تبارشناسی) و تحلیل گفتمان لاکلاو و موف)) (حقیقت، ۱۳۸۷: ۴۷۹) می باشد از این رو تمامی رویکردهای “تحلیل گفتمانی” در  بستر  هستی شناسی و معرفت شناسی و روش شناسی پسامدرنیستی قابل درک است. اما باید اشاره داشت هر چند که همه رویکردهای “تحلیل گفتمانی” در بستر پسامدرنیته شکل پذیرفته اند و دارای جغرافیای مشترکی می باشند اما با تساهل (با تساهل از این منظر که نگاه یکدست به کلیت مدرنیته خود نگاهی مدرن است تا پست مدرن) می توان گفت بر خلاف روش های مدرن که از بستر صورتبندی مدرن شکل پذیرفته اند و دارای اهداف، بنیان و متدهای مشابه ای هستند. روش های پسامدرن همچون خود پسامدرن دارای صورتبندی خاصی نیست و تنها شاید بتوان منطق و یا منطقه های مشترکی میان آنان یافت. تاجیک در ارتباط با این خصیصه پسامدرنیته در مقدمه مترجم کتاب “پسامدرنیته” می نویسد :

((پسامدرنیسم، یک “گفتمان” یا بهتر بگوییم، مجمع الجزایری از خرده گفتمان ها و پادگفتمان هایی است که جغرافیای مشترک آنان در خصیصه گفتمانی بودن آنان ( به معنای اخص کلمه ) نهفته است. مراد از خصیصه های گفتمانی، شناسه هایی همچون “سیال بودن”، “مخالفت با انسداد و تصلب”، “محلی بودن”، “عارضی بودن”، “تکثر”، “هم نشینی حاشیه و متن یا خودی و دگر”، “مخالف با تقلیل، تخفیف و جوهرگرایی”، “مخالفت با جزمیت و قدسیت”،” تعیین چندجانبه”، “مخالفت با حقیقت محوری” و… است)) (لاین، ۱۳۸۱: ۹)

پرداختن به پسامدرنیته بیش از این موجب اطاله کلام و خارج شدن از مسیر مورد نظر مقاله حاضر است از این رو در ادامه با آوردن جدولی از فصل هفتم کتاب کالین های نگاهی گذرا به مختصات فرامدرنیسم خواهیم افکند.

هستی شناسیشناخت شناسیروش شناسی
در بیرون چه چیزی برای شناختن وجود دارد؟چه شناختی (امیدوار باشیم) درباره آن بدست آوریم؟چگونه می توانیم به آن شناخت دست یابیم؟
هستی شناسی تفاوت :

ـ دنیا به صورت متفاوت تجربه می شود.

ـ این تجارب از لحاظ فرهنگی و زمانی خاص هستند.

ـ این تجارب واحد و بی همتا هستند.

ـ آنها با فرایند های عام پیوند ندارند و نمود های آنها هم نیستند.

تردیدگرایی شناختشناسانه :

ـ مواضع متفاوت فاعل شناسا، ادعاهای شناختی متفاوتی را شکل می دهند.

ـ شناخت دیدگاه مبناست و دیدگاه های متفاوت قیاس ناپذیرند.

ـ ادعاهای حقیقت گویی را نمی توان به  صورت تجربی ارزیابی کرد.

ـ پافشاری بر ادعای حقیفت گویی، تعصب آمیز . ماهیتا تمامیت خواه است.

روش شناسی واسازانه :

ـ تردیدگرایی روش شناسانه مانع از ادعاهای حقیقت گویی گزاف می شود.

ـ دیدگاه های مدرنیستی همچنان قزض می کنند که دسترسی به واقعیت جایگاهی ممتاز دارند؛ فرض دفاع ناپذیر و دارای آثار بالقوه دیکتاتوری.

ـ فنون واسازانه می توانند چنین فراروایت های خطرناکی را از طریق جلب کردن توجه به “دیگرهای” به حاشیه رانده شده، دچار اخلال و فروپاشی کنند.

هستی شناسی، شناخت شناسی و روش شناسی پست مدرنیسم

گستره گفتمان

گفتمان را در سطوح مختلفی می توان مورد بررسی قرار داد گاه کسانی چون فوکو یا هابرماس در وسیعترین معنا آن را بکار برده اند و یا برخی آن را در سطح یک روش با مختصاتی خاص که به تحلیل در عرصه علوم اجتماعی و سیاسی نظر دارد، بهرام پور دراین مورد می گوید :

(( … میشل فوکو معنای بسیار گسترده ای برای گفتمان قائل است. او در دیرینه شناسی و تبارشناسی علوم اجتماعی و انسانی از گفتمان به عنوان مجموعه قواعد، اصول و صورتبندی هایی که به طور ناآگاهانه علوم اجتماعی و انسانی را احاطه کرده است یاد می کند. فوکو معتقد است تحلیل گفتمان درصدد کنار زدن ظواهر و پوسته های علوم اجتماعی و انسانی است تا به روی دیگر سکه این علوم برسد… خلاصه آنکه وقتی فوکو از گفتمان و کردارهای گفتمانی صحبت می کند، بحثِ متن و جمله نمی کند بلکه صحبت از تحلیل گفتمان به معنای وسیع کلمه آن می کند. فوکو از گفتمان، معنایی شبیه پارادایم توماس کوهن مد نظر دارد… در گفتمان به معنای روش ما با یک شیوه نوین تحلیل در عرصه علوم اجتماعی و سیاسی مواجهیم که درصدد بازگو کردن و نشان دادن معانی نهفته و پنهان متن و زمینه متن است در اینجا ما ترجیحا با جمله، پاراگراف، قطعه، مقاله، کتاب، سخنرانی… سروکار داریم ))(بهرامپور، ۱۳۷۹: ۵۳)

همانطور که ذکر شد تحلیل گفتمانی دارای رویکردهای گوناگونی است و از آنجا که پرداختن به تمامی آنها در این مقال امکان پذیر نیست از این رو در این فرصت به تحلیل انتقادی گفتمان با رویکرد نورمن فرکلاف می پردازیم.

تاریخچه تحلیل انتقادی گفتمان :

تحلیل گفتمان گرایشی بینارشته ای است بدین معنا که از علوم گوناگونی همچون هرمنوتیک، ساختارگرایی، شالوده شکنی و… الهام گرفته است بهرام پور در “مقدمه گردآورنده”  کتاب تحلیل انتقادی گفتمان در این ارتباط می گوید :

((تحلیل گفتمان (discourse analysis) یک گرایشِ مطالعاتی بین رشته‌ای است که از اواسط دهه ۱۹۶۰ تا اواسط دهه ۱۹۷۰ در پی تغییراتِ گسترده علمی ـ معرفتی در رشته‌هایی چون انسان‌شناسی، قوم‌نگاری، جامعه‌شناسیِ خُرد، روانشناسی ادراکی و اجتماعی، شعر، معانی بیان، زبان‌شناسی، نشانه‌شناسی و سایر رشته‌های علوم اجتماعی و انسانی علاقه‌مند به مطالعاتِ نظام‌مندِ ساختار، کارکرد و فرآیند‌های تولیدِ گفتار و نوشتار ظهور کرده است. این گرایش به دلیل بین‌رشته‌ای بودن خیلی زود به عنوان یکی از روش‌های کیفی در حوزه‌های مختلف علوم سیاسی، علوم اجتماعی، ارتباطات و زبان‌شناسیِ انتقادی مورد استقبال واقع شد.)) ( فرکلاف،۱۳۷۹: ۷)

او در ادامه می‌گوید هر چند تحلیل گفتمان در زبان شناسی رشد یافت اما در زبان‌شناسی متوقف نماند و در مدتِ نزدیک به دو دهه این گرایش از زبان‌شناسیِ اجتماعی و زبان‌شناسیِ انتقادی به همتِ متفکرانی چون میشل فوکو، ژاک دریدا، میشل پشو، لاکلاو و موفه، فان دایک، فرکلاف و دیگر متفکران، وارد مطالعات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شد و شکلِ انتقادی به خود گرفت و این متفکران تحلیلِ گفتمان را بیشتر در قالبِ تحلیل انتقادی گفتمان (critical discourse analysis) بسط و گسترش دادند.

تحلیل گفتمان گرایشی تحقیقی است و سعی دارد با مطالعه اثراتِ ظاهریِ گفتار، ساختارِ تولید و زمینه وقوع متن یا گفتار یعنی عواملِ بیرون از متن ( بافت موقعیتی، فرهنگی، اجتماعی و غیره ) به تحلیلی دست پیدا کند که رابطه بینِ تشکیلِ ایدئولوژی و تشکیلِ گفتار و تاثیراتِ آنرا بر ساختار و کارگزار، آشکار سازد. چرا که در نگاه این رویکرد رابطه تعاملی بینِ متن (text) و زمینه (context) وجود دارد و همچنین رابطه‌ای تعاملی و دیالکتیکی بینِ “گفتمان، قدرت، معرفت و حقیقت” وجود دارد.

اصول و ویژگی های تحلیل گفتمان :

صادق حقیقت در کتاب خود اصول و ویژگی های حاکم بر این روش و نظریه و گفتمان کاوان را در قالب لیستی ارائه داده است که کوتاه و مختصر اما بسیار دقیق به نظر می آید :

((تحلیل گفتمانی از نظر روش شناسی ویژگی هایی دارد که این روش را از دیگر روش های علوم اجتماعی متمایز می کند به طور مثال، در بسیاری از نظریه های گفتمانی، گسست گفتمان ها مفروض تلقی می شود، در حالی که پیش فرض نظریه های تاریخی (همانند فلسفه هگل) تداوم و عدم گسست اندیشه هاست. مهمترین اصول و ویژگی های تحلیل گفتمان عبارتند از: نفی موضوع استعلایی در اندیشه، نفی فراروایت های کلان مثل توسعه و ترقی، نفی سوژه خودمختار، نفی وحدت و قطعیت، تاکید بر خصلت تاریخی عقل و معرفت، عدم وحدت خرد، تعیین کنندگی گفتمان ها، کشیده شدن پرده زبان بر واقعیت، زبانی و نسبی بودن عقل و عدالت و حقیقت، وحدت ظاهری پدیده ها و ایجاد هویت با غیریت سازی، نفی قطعیت های اخلاقی، تکتثر در حوزه های مختلف اجتماعی، تاریخی و گفتمانی دیدن پدیده ها، عدم امکان بازنمایی ناب جهان و واقعیت اجتماعی، تاکید بر وجود مفروضات پیشینی در تحقیقات به اصطلاح علمی اثباتگرایان نفی ادعای ایشان مبنی بر بی طرفی علوم، نفی ارزش های جهانشمول، گفتمانی دیدن همه پدیده ها و نفی بنیاد و ذات ثابت، زمانی و مکانی بودن هر گفتمان و تاریخ مندی آن، رابطه دوسویه متن و زمینه، کاربست ایدئولوژیک گفتمان ها، نسبیت معانی و تثبیت موقت در هر گفتمان، بی اثر کردن تاریخ عقاید، نفی علت غایی، تابعیت معرفت نسبت به قواعد گفتمانی، بی بنیادی متافیزیک، اختیاری بودن دال و مدلول، تشکیل هویت های متمایز، نفی اوصاف ذاتی بشر به شیوه عقل گرایی دکارتی، نفی حقیقت محوری،… انکار دستیابی به حقیقت…)) (حقیقت، ۱۳۸۷: ۴۷۱)

این نکته قابل ذکر است هر چند این اصول و ویژگی ها عموما بر ذهنیت و روش گفتمان کاوان حاکم است و مرزهای زبانی آنان را شکل می دهد اما برخی گفتمان کاوان با پیگیری اهدافی متفاوت تحلیل گفتمان خود را انتقادی می نامند تا هویتی متمایز از گفتمان کاوانی که به اصطلاح آنان توصیفی هستند برای خود ترسیم نمایند.

اهداف تحلیل گفتمان :

لازم به نظر می‌رسد که پیش از آنکه تمایزِ دقیق‌تری را میانِ دو گرایشِ انتقادی و صرفاً توصیفیِ تحلیل گفتمان روشن سازیم آنگونه که بهرام پور ذکر کرده است اهدافِ تحلیل گفتمان را برشماریم :

(( ۱. نشان دادنِ رابطه بینِ نویسنده، متن و خواننده ۲. روشن ساختن ساختار عمیق و پیچیده تولید متن یعنی “جریانِ تولیدِ گفتمان” ۳. نشان دادن تاثیر بافت متن (واحدهای زبانی ، محیطِ بلافصل مربوطه و کل نظام زبانی) و بافتِ موقعیتی (عوامل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، تاریخی و شناختی) بر روی گفتمان ۴. نشان دادن موقعیت و شرایط خاصِ تولید کننده گفتمان (شرایط تولید گفتمان) ۵. نشان دادنِ بی‌ثباتی معنا؛ یعنی معنا همیشه در حالِ تغییر است، هرگز کامل نیست و هیچ وقت به طورِ کامل درک نمی‌شود ۶. آشکار ساختنِ رابطه بین متن و ایدئولوژی. تحلیل گفتمان از بَدوِ پیدایش همواره درصدد بوده است تا نشان دهد که هیچ متن یا گفتار و نوشتاری بی‌طرف نیست بلکه به موقعیتی خاص وابسته است. این امر ممکن است کاملاً ناآگاهانه و غیرِ عامدانه باشد ۷. و هدف عمده تحلیل گفتمان این است که تکنیک و روشِ جدیدی را در مطالعه متون، رسانه‌ها، فرهنگ‌ها، علوم، سیاست، اجتماع و… بدست دهد. مبادیِ فکری این روش همان پیش‌فرض‌های پسامدرن هستند”. )) ))(بهرامپور، ۱۳۷۹: ۵۲)

در ادامه با تعریف یول و براون از تحلیل گفتمان به تشریح تحلیل انتقادی گفتمان می‌پردازیم او می‌نویسند : ((تحلیلِ گفتمان تجزیه و تحلیلِ زبان در کاربردِ آن است، در این صورت نمی‌تواند منحصر به توصیفِ صورت‌های زبانی، مستقل از اهداف و کارکردهایی باشد که این صورت‌ها برای پرداختن به آنها در امور انسانی به وجود آمده اند.))(فرکلاف، ۱۳۷۹: ۱۰) لذا با گرایشی انتقادی یعنی تبیینِ شیوه تکوینِ اجتماعیِ اَعمالِ گفتمانی و یا توجه به تاثیرات اجتماعیِ آن، چارچوبی برای مطالعه روابط بین زبان، قدرت و ایدئولوژی فراهم آمد که “تحلیل انتقادی گفتمان” نامیده شد در تحلیل انتقادی این پرسش که چگونه گفتمان به طور فزاینده در بازتولید ساختارهای کلان دخیل است، در مرکزِ جستجوهای تبیینی قرار دارد و همانگونه که فرکلاف به روشنی تمایز آن را بیان داشته، باید دانست که تحلیل گفتمان رویکرد‌های گوناگونی دارد که آنچه در این مطالعات مورد نظر است تحلیل انتقادی گفتمان است که تفاوت‌هایی را با رویکرد غیرِ انتقادی آن دارد. از عمده تفاوت‌های این دو رویکرد که فان دایک و خصوصا فرکلاف به آن پرداخته است آنکه رویکردِ غیرِ انتقادی در زبان‌شناسی و مطالعات پدیده‌های زبانی، به تبیین شیوه‌های شکل‌گیریِ اجتماعیِ اَعمالِ گفتمانی و یا تاثیرات اجتماعی آن توجه نداشته و صرفاً به بررسیِ توصیفیِ ساختار و کارکردِ اَعمالِ گفتمانی بسنده می‌کند. اما تحلیل انتقادی گفتمان در بررسی پدیده‌های زبانی و اَعمالِ گفتمانی به فرآیند‌های ایدئولوژیک در گفتمان، روابط بین زبان، قدرت و ایدئولوژی، سلطه و قدرت و پیش‌فرض‌های دارای بارِ ایدئولوژیک در گفتمان که موجد تولید و بازتولیدِ قدرت و سلطه و نابرابری می‌گردد توجه می‌کند و عناصر زبانی و غیرِ زبانی را به همراه دانش زمینه‌ای کنشگران هدف و موضوع قرار می‌دهد. چرا که رویکرد انتقادی مدعی است که گزاره‌های تلویحیِ طبیعی شده که مَنشی ایدئولوژیک دارند در گفتمان فراوان یافت می‌شوند و این گزاره‌ها و قضایا در تعیین جایگاهِ مردم به عنوان فاعلان اجتماعی نقش ایفا می‌کنند این گزاره‌ها هم شامل جنبه‌هایی از معنای اندیشگانی‌اند ( ideational ) و هم متضمنِ مفروضاتی درباره روابط اجتماعی ( بینافردی ) هستند که شالوده اَعمال تعاملی‌اند، و مردم عموماً از این مفروضات و گزاره‌های طبیعی شده بی‌خبرند و نمی‌دانند که چگونه آنها را در موردِ ایشان به کار می‌برند و خود چگونه آنها را در مورد دیگران به کار می‌بندند. رویکرد انتقادی به بیان کلی‌تر به معنی آن است که تعین‌ها و تاثیرات اجتماعیِ گفتمان را که از دید مشارکین آن مخفی می‌ماند آشکار می‌سازد.

ضرورت، اهمیت و دلایل استفاده از روش تحلیل انتقادی گفتمان :

تحلیل انتقادی گفتمان بر آن است که تحلیل دقیقِ متون باید به جزیی مهم از تحلیل‌های علمی و اجتماعیِ کلِ اَعمال و فرایند‌های اجتماعی و فرهنگی تبدیل شود تحلیل متن بهتر از هر روش دیگری می‌تواند فرایندهای اجتماعی را به هر شکلی که پدیدار می‌شوند با همه پیچیدگی‌شان، تناقض‌شان، ناکاملی‌شان و سرشت اغلب به هم ریخته‌شان توضیح دهد البته نباید فراموش شود که تحلیل گفتمانِ متن‌های گفتاری و نوشتاری باید بر تحلیل‌های نظام‌مندِ بافتِ اجتماعی‌شان منطبق باشد. فرکلاف با این بینش به چهار دلیل معتقد است که باید به تحلیل متن، در چارچوب تحلیل گفتمان به عنوان بخشی از مجموعه‌های روش‌شناختیِ علوم اجتماعی توجه بیشتری شود :

(( دلیل نظری : این است که ساختار‌های اجتماعی که در مرکزِ توجه بسیاری از دانشمندان علوم اجتماعی قرار دارد با عمل اجتماعی ( که مورد توجه خاصِ تحلیل اجتماعیِ “خُرد” است ) رابطه‌ای دیالکتیکی دارد به گونه‌ای که ساختار‌های اجتماعی هم شرط و منشا عمل اجتماعی‌اند و هم ساخته آن؛ لذا باید یادآوری کرد که متن‌ها یکی از شکل‌های مهم عملِ اجتماعی‌اند. نکته مهم دیگر آنکه غالباً و به غلط، زبان به مثابه واسطه‌ای شفاف و خنثی فرض می‌شود بنابراین “کارِ” اجتماعی و ایدئولوژیکی که زبان در تولید و بازتولید و انتقالِ ساختارها، روابط و هویت‌های اجتماعی انجام می‌دهد معمولاً “مغفول” می‌ماند.

دلیل روش شناختی : هم این است که متن‌ها منابع اصلیِ شواهدی هستند که ادعای ما درباره ساختارها، روابط و فرآیندهای اجتماعی بر مبنای آن گذاشته می‌شود. شواهدی که ما برای این مفاهیم و ساخت‌ها در دست داریم از اَشکال گوناگونِ عمل اجتماعی و از جمله متن‌ها به دست می‌آیند.

دلیل تاریخی : این است که متن‌ها نمودارهای حساسِ فرآیندها، حرکت‌ها و گوناگونی‌های اجتماعی‌اند و تحلیل متن می‌تواند شاخص‌های کاملاً مناسبی برای تغییرات اجتماعی به دست دهند. متن‌ها برای فرایند‌های جاری همچون تعریفِ مجددِ روابط اجتماعی، بازسازی هویت‌های اجتماعی و انواع اَشکالِ خود، یا بازسازی دانش و ایدئولوژی، شواهدی فراهم می‌آورند.

دلیل سیاسی : خصوصاً به آن دسته از علوم اجتماعی که اهداف انتقادی دارند مربوط می‌شود. سلطه و کنترلِ اجتماعی بیش از پیش از طریق متن‌ها اعمال می‌شود بنابراین، تحلیل‌های متنی، به عنوان بخشی از تحلیل انتقادی گفتمان، منبع سیاسی مهمی است. )) ( فرکلاف،  ۱۳۷۹ : ۱۵۶-۱۵۴ )

در دید فرکلاف، تحلیل متون در چارچوب تحلیل انتقادی گفتمان باید از تحلیل‌های زبان‌شناختی و بینامتنی استفاده می‌شود. دوگونه تحلیل که مکمل یکدیگرند چرا که نمی‌توانیم محتوی را کاملاً تحلیل کنیم مگر آنکه همزمان به تحلیل صورت نیز بپردازیم. تحلیل زبان‌شناختی دامنه‌ بسیار گسترده ای دارد که علاوه بر سطوح متعارف آن ( نظیر واج‌شناسی، دستور زبان تا حد تحلیل جمله و واژگان و معناشناسی ) مسائل فراتر از حد جمله در متن را نیز تحلیل می‌کند و تحلیل بینامتنی نشان می‌دهد که متون چگونه از نظم‌های گفتمانی به نحوی گزینش‌گرایانه استفاده می‌کنند یعنی ترکیب خاصی از روش‌های قراردادی شده ( نظیر ژانرهای ادبی یا هنری، گفتمان‌ها، روایت‌ها و غیره ) که در شرایط خاصِ اجتماعی در دسترس تولیدکنندگان و مفسران متون قرار دارد. تحلیل بینامتنی ما را متوجه این نکته می‌سازد که متن‌ها وابسته تاریخ و جامعه‌اند. تحلیل بینامتنی مرکز توجه خود را به عملِ گفتمانیِ تولیدکنندگان و مفسرانِ متن معطوف می‌کنند.

مطالعات گفتمانی هم باید به بررسی متن و گفتگو و هم به بررسی زمینه یا بافت مشخصه‌های موقعیت اجتماعی یا رخداد ارتباطی که به طور نظام‌مندی بر متن و گفتگو تاثیر می‌گذارند، بپردازد. خلاصه آنکه مطالعات گفتمانی، بررسی گفتگو و متن در چارچوب زمینه یا بافت است و این تحلیل و بررسی متون از آن جهت اهمیت دارد که در دیدگاه تحلیل انتقادی گفتمان بین رخدادهای “خرد” ( از جمله رخدادهای کلامی ) و “ساختارهای کلان” پیوندی وجود دارد به این ترتیب که ساختارهای کلان از سویی دربرگیرنده شرایط تحققِ رخدادهای خرد و از سویی دیگر نتیجه آنها هستند. یا به بیان فان دایک رشته‌های بسیار کمی فرصت‌هایی این چنین، در اختیار ما قرار می‌دهند تا برای بررسی اینکه چگونه مردم زبان را بکار می‌برند، فکر می‌کنند، درگیر تعامل می‌شوند و چگونه گروه‌ها، جوامع و فرهنگ‌های خود را شکل می‌دهند و بازتولید می‌کنند، دقت صوری را با چارچوب‌های توضیحیِ گسترده ترکیب می کنند.

نقش و رویکرد گفتمان کاوان در پژوهش :

در مورد گفتمان‌کاوان انتقادی (نقش پژوهشگر) نیز باید اشاره شود که آنها همچون پست مدرن‌ها موضع خود را از تلفیق عناصری از مواضع “میانجی زبان‌ها”، “شریک اندیشمند” و “آگاهی‌بخش” بر می‌گیرند البته قابل ذکر است که همه گفتمان‌کاوان انتقادی یکسانیِ هستی‌شناختی و روش شناختی کاملی با پست مدرن‌ها ندارند. بلکه برخی از این گفتمان‌کاوان با تکیه بر عقلِ انتقادی و برگزیدن موضعی سیاسی و اخلاقی به نقد گفتمان مورد مطالعه خود پرداخته و خواهان تغییر هستند و همانگونه که فان دایک در کتاب “مطالعاتی در تحلیل گفتمان” اشاره داشته است :

((به عقیده ما گفتمان‌کاویِ انتقادی اساساً باید به ابعاد گفتمانیِ سوء استفاده از قدرت و بی‌عدالتی و نابرابریِ ناشی از آن بپردازد… ( و این ) تمرکز بر روی سلطه و نابرابری بیانگر آن است که گفتمان‌کاویِ انتقادی… اساساً به بررسی مسائل مهم اجتماعی علاقه‌مند و راغب است و می‌کوشد که از طریق تحلیل انتقادی گفتمان درک بهتری از آنها ارائه دهد… کانون این تلاش نظری تحلیل روابط پیچیده بین سلطه و گفتمان است برخلاف دیگر گفتمان‌کاوان، گفتمان‌کاوانِ انتقادی ( باید ) موضع اجتماعی ـ سیاسی شفافی اتخاذ کنند : آنها نظرات، نگرش‌ها، اصول و اهداف‌شان را هم از بطن رشته‌شان و هم به طور وسیعی از متن جامعه به دست می‌آورند. کار تحلیل‌گران انتقادی در حقیقت و نهایتاً کاری سیاسی است، هر چند در تمام مراحل تکوین تحقیق و تحلیل نظری این‌گونه نباشد. آنها از طریق درک انتقادی درصدد تغییر اوضاع هستند… رویکرد این گفتمان‌کاوان حتی‌المقدور معطوف به اشخاصی است که بیشترین رنج را از سلطه و نابرابری برده‌اند. هدف انتقادِ آنها، نخبگان قدرت هستند که بی‌عدالتی و نابرابری اجتماعی را اِعمال می‌کنند، تداوم می‌بخشند و یا به آن به دیده اغماض می‌نگرند و آن را نادیده می‌گیرند. یکی از معیار‌های کار این گفتمان‌کاوان، اتحاد و همبستگی با آنهایی است که شدیداً به اتحاد نیازمندند. مسائل آنها، مسائل واقعی است، مسائل مبرمی که زندگی و رفاه و بهزیستی بسیاری را تهدید می‌کند و نه مسائل جزئی‌ای که توصیف کننده ساختار گفتمان است و نه مشکلات قدرتمندان… نقد تحلیل‌گرانِ انتقادی از گفتمان متضمن نقد سیاسیِ عواملِ مسئولِ انحراف و تحریف گفتمان به نفع بازتولید سلطه و نابرابری است. چنین نقدی نباید موردی، فردی و اتفاقی باشد بلکه این نقد باید عام و ساختاری باشد و بر روی روابط قدرت بین گروه‌ها متمرکز شود. گفتمان‌کاوان انتقادی در چنین حالتی باید هم در مقام دانشمندانِ گفتمانیِ اجتماعی و سیاسی و هم در مقام منتقدان و فعالان سیاسی ـ اجتماعی عمل کنند. به عبارت دیگر، گفتمان‌کاوی انتقادی آشکارا تجویزی است : بدین معنی که هر نقدی بر اساس پیش‌فرض‌های یک اخلاقِ کاربردی تعریف می‌شود… تحلیل‌گر انتقادی گفتمان نمی‌تواند در جایگاه ناظر بی‌تفاوت، بی‌طرف یا خنثی قرار بگیرد. محققان انتقادی نباید نگران منافع یا دیدگاه‌های صاحبان قدرت باشند؛ صاحبان قدرت در هر حال در بهترین موقعیت برای حفاظت از منافع خودشان قرار دارند… پیش‌فرض اساسی گفتمان‌کاوی انتقادی، درک ماهیت قدرت و سلطه اجتماعی است. با چنین نگرشی، ما می‌توانیم اندیشه‌هایمان را درباره چگونگی بازتولید گفتمانیِِ قدرت و سلطه تدوین کنیم… علاوه بر توسل مادی به زور برای کنترلِ مستقیمِ اَعمال… در دنیای “جدید”، قدرت موثرتر، قدرتِ “شناختی” است و این شکل از قدرت را افراد [گروه‌های مسلط] با شیوه‌های ترغیب، تظاهر، دخل و تصرف اِعمال می‌کنند تا اذهان دیگران را بر اساس منافع خود تغییر دهند. در همین‌جاست که گفتمان و گفتمان‌کاوی انتقادی وارد عمل می‌شوند : مهار و کنترل اذهانِِ دیگران اساساً یکی از کارکرد‌های نوشتار و گفتار است. اما باید توجه داشت که مهار و کنترل اذهان همیشه با دستکاری‌های بی‌پرده و صریح صورت نمی‌گیرد بلکه برعکس سلطه ممکن است از طریق اَشکال ظریف، روزمره و معمولِِ نوشتار و گفتاری که “طبیعی” و کاملاً “مقبول” به نظر می‌آیند ِاعمال و بازتولید شود. از این‌رو، گفتمان‌کاوی انتقادی نیز باید بر راهبرد‌های گفتمانی‌ای که کنترل را مشروع می‌سازند و نظم اجتماعی و به ویژه روابط نابرابر را طبیعی جلوه می‌دهند، متمرکز شود… گفتمان‌کاوی انتقادی دقیقاً به مطالعه سوء استفاده از قدرت علاقه‌مند است : سوء استفاده از قدرت عبارت است از نقض قوانین و اصول دموکراسی، برابری و عدالت توسط کسانی که اعمال قدرت می‌کنند… بسیاری از اَشکالِ کم و بیش ظریفِ سلطه که دائمی و مستمر به نظر می‌رسند تا زمانی که مورد اعتراض واقع نشوند طبیعی جلوه می‌کنند؛ در مورد سلطه مردان بر زنان، سلطه سفیدپوستان بر سیاه‌پوستان و سلطه ثروتمندان بر فقرا مساله به همین شکل بوده و هست. اگر اذهانِِ افرادِ زیر سلطه به نحوی تحت تاثیر قرار بگیرد که اینان سلطه را بپذیرند و با اراده آزادِ خود در جهت منافع صاحبان قدرت عمل کنند، ما تعبیر هژمونی را بکار می‌بریم. یکی از کارکرد‌های اصلیِ گفتمانِ مسلط، دقیقاً ایجاد وفاق، پذیرش، و مشروعیت‌دهی به سلطه است…))( دایک، ۱۳۸۲: ۱۸۸-۱۸۲)

همانطور که از آراء یکی از شارحان تحلیل انتقادی گفتمان ( فان دایک ) برمی‌آید گفتمان‌کاوانی که رویکردی انتقادی دارند به نحوی فعالانه درگیر موضوع مورد بررسی‌شان می‌شوند موضوعاتی چون قدرت، سلطه و نابرابری که در گفتمان نمود پیدا می‌کنند یا باز تولید می‌شوند.

گفتمان‌کاوان انتقادی، موضع سیاسی و اجتماعی خود را به صراحت بیان می‌کنند و از طریق تحلیل انتقادی گفتمان‌شان از روابط سلطه پرده بر می‌دارند و یا آنرا به چالش می‌کشند. گفتمان‌کاوان انتقادی، توجه خود را صرفاً به رشته خود و نظریه‌ها و الگو‌های آن معطوف نمی‌دارند بلکه بیشتر به مسائل مهم اجتماعی توجه می‌کنند لذا بیشتر کار آنها موضوع محور است تا نظریه محور؛ در کار آنان، تجزیه و تحلیل، توصیف و نظریه‌سازی خصوصاً تا جایی که به کار فهم و نقد نابرابری‌های اجتماعی بیاید نقش مهمی ایفا می‌کند. نابرابری‌هایی که مبنای جنسیتی، قومی، طبقاتی، اصل و نسبی، مذهبی، زبانی و… دارند. این معیارها تفاوت میان افراد را مشخص و تعریف می‌کنند. هدف نهایی گفتمان‌کاوان انتقادی، صرفاً علمی نیست هدف آنها سیاسی و اجتماعی است آنان خواهان تغییر هستند و در این حالت گفتمان‌کاوی شکل انتقادی به خود می‌گیرد و شاید در این نقطه است که از بستر شکل گیری روش خود یعنی پست مدرنیسم فاصله می گیرند.

همانگونه که فان دایک اشاره می کند از نظر آنها، گفتمان‌کاوی، رسالت اخلاقی و سیاسی پژوهندگان متعهد نیز محسوب می‌شود آنان تاکید می‌کنند که همیشه ممکن یا مطلوب نیست که میان گفتمان‌کاوی در مقام یک کار تخصصی، علمی و آزاد از ارزش‌گذاری از یک سو و پرداختن به نقد سیاسی، فرهنگی و اجتماعی از سوی دیگر تمایز دقیقی قائل شد. آنان مدعی‌اند که یک محقق نمی‌تواند بی‌آنکه موضعی اخلاقی در برابر گفتمان نژادپرستانه داشته باشد آنرا بررسی کند یا یک جامعه‌شناس نمی‌تواند قیام دهقانان استثمار شده را، بی‌آگاهی از ماهیت ستمی که بر آنها رفته و بی‌آگاهی از مشروعیت مقاومت‌شان مطالعه کند.

تحلیل انتقادی گفتمان به مثابه روش :

در ادامه ما به طور دقیق به روش فرکلاف در تحلیل انتقادی گفتمان می پردازیم که شامل سه مرحله وابسته به هم یعنی؛ ۱. توصیف متن ( آشکارسازی گزاره‌ها و مواضع ایدئولوژیک متن ) ۲. تفسیر ( نشان دادن تعامل بین متن و بافت ) و ۳. تبیین ( تاثیر دو سویه ساختارها بر گفتمان و گفتمان بر ساختارها )، صورت می‌پذیرد.

ـ مرحله توصیف متن ( مرحله اول تحلیل انتقادی گفتمان ) چیست :

این مرحله با تمرکز بر واژه‌ها و وجوه دستوری و تحلیل زبان‌شناختیِ متن به جستجوی “ارزش‌های تجربی”، “ارزش‌های رابطه‌ای” و ” ارزش‌های بیانی” موجود در متن که فرکلاف آنان را “ارزش های صوری” متن می نامد می‌پردازد. نیاز است تا در اینجا با بیانی کامل‌تر به تفکیک این سه ارزش (تجربی، رابطه ای و بیانی) از دید فرکلاف بپردازیم.

فرکلاف می‌گوید : (( میان سه نوع ارزشی که ویژگی‌های صوری ممکن است واجد آن باشند، یعنی تجربی، رابطه‌ای و بیانی باید تمایز قائل شد ))( فرکلاف، ۱۳۷۹: ۱۷۱ ) او در ادامه تمایز این سه نوع ارزش صوری متن را بدین شرح بیان می‌دارد :

ارزش تجربی : (( ردپا و سرنخی از روشی به دست می‌دهد که در آن تجربه تولید کننده متن از جهان طبیعی یا اجتماعی بازنمایی می‌گردد ارزش تجربی با محتوا، دانش، و اعتقادات… سر و کار دارد. ))( فرکلاف، ۱۳۷۹: ۱۷۱ ) در واقع با تمرکز بر واژه‌ها و نوع کاربرد آن در متن و وجوه دستوری جملات، خواستار آنیم تا دریابیم که مولد متن، جهان اجتماعی و یا طبیعی را چگونه ترسیم می‌کند، و مختصات جهان او چگونه است؟ و بر چه تفسیری از جهان تکیه دارد؟ از آنجا که زبان، ذهنیت را می‌سازد و تجربه گذشتگان و گویندگان را با خود حمل ( تحمیل و طبیعی‌سازی ) می‌کند، تحلیل آن می‌تواند ما را با بازنمایی پدیده‌ها، مفاهیم و سایر عناصر در دنیای ذهنی و تفسیری آنان آشنا سازد. ارزش‌های تجربی با دانش و اعتقادات سر و کار دارد، و این از آن جهت حائز اهمیت است که ما را با فلسفه و دانش زمینه‌ای آنان آشنا می‌سازد و فرصتی را فراهم می‌آورد تا به طور مشخص با استناد به متنِ تولید شده آنان، که همان صورت مادیِ ایدئولوژی و جهان ـ نگرش آنان است، نشان دهیم که مولدین متن در “چه جهانی زیست می کنند”

مثال : استفاده از کلمات گوناگون برای یک رویداد واحد، توسط نهادهای خبری یا فاعلان اجتماعی، ناظر بر تفاوت جهان ـ نگرش آنان و تجربه متفاوت آنان از جهان اجتماعی و طبیعی است. به عنوان مثال به استفاده از سه کلمه که بازنمایی متفاوتی از یک واقعه واحد را ایجاد می کند اشاره می کنیم. بستن بمب به خود و انفجار آن؛ این رویداد سه نوع روایت می‌شود، عملیات “انتحاری”، عملیات “تروریستی” یا عملیات” استشهادی”، هر یک ناظر بر جهان ـ نگرش‌های متفاوتِ میان گویندگان این رویداد است.

ارزش‌های رابطه‌ای : (( ارزش رابطه‌ای، ردپا و سرنخی از آن دسته از روابط اجتماعی به دست می‌دهد که از طریق متن در گفتمان به مورد اجرا در می‌آید ارزش رابطه‌ای با رابطه‌ها و روابط اجتماعی سر و کار دارد ))( فرکلاف،۱۳۷۹: ۱۷۲) در اینجا نیز با بررسی واژگان و وجوه دستوری نشان داده خواهد شد که متن چه نوع از روابطی را ترسیم می کند.

مثال : وقتی کسی “شما ” خطاب می‌شود، ارتباط با او متفاوت از زمانی خواهد بود که “تو” یا “هی” خطاب می‌شود. نمونه بارز آن را در القاب یا روی دیگر آن، ناسزا می‌توان دید. القابی همچون “جناب”، “سرکار”، “دکتر”، “مهندس”، “حضرت” یا “قبله عالم”، “ امام”، “ظل الله”، “مرجع تقلید” و… برای شخص مورد خطاب جایگاه سازی می‌کنند و نوع ارتباط را سلسله مراتبی، و همچنین استفاده از برخی مفاهیم در متون یا گفتار، ما را در ارتباطی متفاوت با دیگران قرار می‌دهد وقتی در ادبیات سیاسی از مفهومی همچون “بیعت” یا “ لبیک” استفاده می‌شود ارتباط با حاکمین از نوع ارتباط توده‌ای سرگردان با رهبری است که زعیم و هدایت‌گر مردم تلقی می‌شود و این در مقابلِِ ادبیاتی است که در آن رای، مشروعیت و پاسخگویی و نقد حضور دارد، و یا وقتی می‌گوییم “من به دیدگاه ایشان انتقاد دارم” ارتباط با دیگری متفاوت از زمانی خواهد بود که می‌گوییم “به ایشان ارادت دارم”.

ارزش بیانی : (( ردپا و سرنخی از ارزشیابی تولید کننده از بخشی از واقعیت را ارائه می‌دهد که مرتبط با این ویژگی است. ارزش بیانی با فاعل‌ها و هویت‌های اجتماعی سر و کار دارد ))( فرکلاف،۱۳۷۹: ۱۷۲) در این ارزش، هویت‌های اجتماعی و یا همان فاعلان، مورد نظر هستند. اینکه متن چگونه برخی از ویژگی‌های خاصِ هویت‌های اجتماعی را برجسته می‌سازد و برخی از ویژگی‌ها را طرد می‌کند.

مثال : “مصرف‌گرایی”، “مدگرایی” برای چپ ها ( مارکسیست‌ها ) در ارتباط با هویت‌های اجتماعیِ موردِ نظرشان، ارزشِ بیانیِ منفی دارد، اما کلمه‌ای همچون “ آگاهی سیاسی” و یا “مبارزه طبقاتی” برای این دسته از گویندگان / مخاطبان دارای ارزش بیانی مثبت است. یا وقتی مشارکینِ گفتمان سنت‌گرایی ایدئولوژیک از واژه “مکتبی” استفاده می‌کنند، این واژه برای آنان دارای ارزشِ بیانیِ مثبت است بدین معنا که هویت‌های اجتماعی مطلوب، فاعل و کنشگری است که در انطباق با این ارزش است و لذا مثبت ارزیابی می‌شود. یکی دیگر از جلوه‌های اساسی ارزش بیانی در متن استفاده از صفات برای ارزیابی مثبت یا منفی از هویت‌های اجتماعی است، به طور کلی می‌توان استفاده از صفت در هر متنی را ارزشیابی ایدئولوژیک و یک سویه مولد متن یا گفتار دانست چرا که مولد به جای مخاطب ارزیابی کرده و تصمیم می‌گیرد و این همان مفهوم به جای / برای دیگری اندیشیدنِ مورد نقد پُست مدرنیست‌هاست.

البته (( باید تاکید کرد که هر یک از ویژگی‌های صوری متن ممکن است همزمان واجد دو یا سه ارزش باشند ))( فرکلاف،۱۳۷۹: ۱۷۲ ) بدین معنا که این ارزش‌ها گاه همپوشانی دارند وقتی کسی کلمه “نجس” را در ارتباط با یک فرد یا قشر به کار می‌گیرد، می‌توان از کاربرد این کلمه، هم نوع جهان ـ نگرش آن شخص یعنی ارزش تجربی را بازشناسایی کرد و هم نوع رابطه با او یعنی ارزش رابطه‌ای، چرا که کنشگر اجتماعی‌ای که این کلمه را در مورد کسی به کار می‌برد، به حتم دارای نوع ارتباط خاصی نیز با او خواهد بود، مثلاً به او دست نمی‌دهد، به خانه‌اش نمی‌رود و از غذا یا محصولات او استفاده نخواهد کرد.

البته توصیف متن شامل عناصر دیگری همچون توجه به ضمایر، استعاره‌ها، کنش گفتارها و موارد دیگر موجود در متن نیز می‌شود. فرکلاف در ارتباط با این مرحله (توصیف متن) به طرح پرسش هایی پرداخته است تا بتواند با آن در متن به جستجوی این ارزش های سه گانه بپردازد اما به نظر می رسد این سوالات بیش از اندازه زبانشناسانه است تا جامعه شناختی و فلسفی و شاید محققین ناآشنا با زبانشناسی را (به خصوص محققان گرایش علوم سیاسی و جامعه شناسی) بیش از حد درگیر متن نماید برای مطالعه این پرسش ها می توانید به بخش سوم کتاب “تحلیل انتقادی گفتمان” او مراجعه کنند. در اینجا تمامی سوالات فرکلاف را در یک سوال خلاصه می نماییم. با این پرسش می توان در متن به جستجوی ارزش‌های صوری پرداخت تا جهان ـ نگرش و مواضع ایدولوژیک مولدین متن یا گفتار را آشکار سازیم :

ـ بر اساس جایگاه فاعلی ـ مفعولی (مفعولی به معنای مفهوم بینامتنی بودن متون) مولد متن، ویژگی‌های متنی حاوی چه ارزش‌هایی صوری (تجربی، رابطه ای و بیانی) است؟ یا به عبارت دیگر در جهان ـ نگرش مولدین متن، جهان طبیعی و اجتماعی چگونه بازنمایی شده است و نوع روابط میان اشیا چیست و هویت های اجتماعی و ارزش های مورد تایید کدام است (شناخت مواضع ایدئولوژیک متن) ؟

مرحله تفسیر چیست (مرحله دوم تحلیل انتقادی گفتمان ) :

فرکلاف می نویسد :

(( … روشن است که نمی‌توان از طریق ویژگی‌های صوری متن، مستقیماً به این تاثیرات ساختاری بر شالوده جامعه دست یافت چرا که اساساً نوع ارتباط متن و ساختارهای اجتماعی، رابطه‌ای غیر مستقیم است. این رابطه بیش از هر چیز توسط گفتمان که متن خود بخشی از آن است، برقرار می‌شود، چرا که ارزش ویژگی‌های متنی تنها با واقع شدن در تعامل اجتماعی است که جنبه واقعی می‌یابد و از نظر اجتماعی نیز عملی می‌شود. در اینجاست که متون بر اساس پیش‌فرض‌های مبتنی بر عقل سلیم ( بخشی از دانش زمینه‌ای ) که به ویژگی‌های متنی ارزش می‌دهند، تولید و تفسیر می‌شوند. این مرحله دوم کار ما یعنی تفسیر خواهد بود )) ( فرکلاف،۱۳۷۹ : ۲۱۴ )

فرکلاف در توضیح دقیق‌تری می‌گوید که (( … تفسیرها ترکیبی از محتویات خود متن و ذهن مفسر است… از منظر مفسر ویژگی‌های صوری متن در حقیقت سرنخ‌هایی هستند که عناصر دانش زمینه‌ای ذهن مفسر را فعال می‌سازند، و تفسیر، محصول ارتباط دیالکتیکی این سرنخ‌ها و دانش زمینه‌ای ذهن مفسر خواهد بود ))( فرکلاف،۱۳۷۹: ۲۱۵ ) البته مفسر هم شامل محقق می‌شود و هم شامل کنشگرانی که با تکیه بر دانش زمینه‌ای خود، متن‌ها را تفسیر کرده و بر این اساس تعاملات میان خود را تنظیم می‌نمایند.

در اینجا بیان این نکته خالی از فایده نخواهد بود که این پژوهش به روش و اسلوب‌هایی که فرکلاف در کتاب تحلیل انتقادی گفتمان خود معرفی کرده است می پردازد اما در تحلیل انتقادی هر گفتمانی می توان پرسش هایی که از متن یا گفتار مطرح می شود را متناسب با آن تغییر داد و لزومی ندارد تا این پیروی به صورتی گام به گام و در شباهت کامل با آموزه‌های او باشد چرا که با توجه به اقتضائات متن و متناسب با آنچه که نیاز ما را در پاسخگویی به پرسش های پژوهش مرتفع می سازد می توان برخی از مفاهیم و پرسش‌ها را جا به جا، گاه ترکیب و گاه حذف نمود، همان طور که خود او نیز اشاره داشته است (( رویه مزبور نباید وحی مُنَزل تلقی شود؛ این رویه یک راهنماست و نه یک طرح. در برخی از موارد خوانندگانی که آن را به کار می‌برند ممکن است دریابند که بعضی از بخش‌ها بیش از حد مفصل است و یا حتی به دردشان نمی‌خورد… )) ( فرکلاف،۱۳۷۹: ۱۶۹) این نشان از آن دارد که پژوهشگر می تواند متناسب با عنوان و موضوع کار خود این روش را چکش کاری نماید.

در مرحله دوم یعنی تفسیر متن می توان در ۲ قلمروی اصلی که خود به بخش‌های کوچک‌تری تقسیم می‌شوند، متن را تفسیر  نمود :

۱ـ  بافت موقعیتی :

با چند پرسش می‌توان به تفسیر بافت موقعیتی پرداخت چرا که تفسیر (( علاوه بر تفسیر متن، تفسیر زمینه بافتِ متن را نیز شامل می‌شود ))( فرکلاف،۱۳۷۹: ۲۱۹).

الف ) ماجرا چیست؟ در این پرسش که از متن می‌شود ما خواستار آنیم تا دریابیم که در متن چه فعالیتی در حال انجام است و عنوان و هدف این فعالیت چیست و همچنین دریابیم که جان مایه متن چیست؟ چرا که در این پرسش ما به چیستی ماجرا توجه داریم و پاسخ به این پرسش ما را در تفسیر متن و زمینه متن یاری می‌رساند. و اما جان مایه متن :

((… عبارت است از خلاصه تفسیر آن به عنوان یک کل واحد، که مفسر می‌تواند بدان دست یابد و در حافظه بلند مدت خود آن را نگهداری کند تا در صورت نیاز به آن مراجعه کند. بُعد تجربی جان مایه متن، موضوع کلی آن است. به همین جهت من واژه جان مایه را به “موضوع” ترجیح می‌دهم. چرا که جان مایه یک متن در عین حال در برگیرنده جنبه‌های خبری و رابطه‌ای هست)) ( فرکلاف، ۱۳۷۹: ۲۱۹ )

ب ) چه کسانی درگیر ماجرا هستند؟ ما این پرسش را هم درباره زمینه بافتِ متن و هم درباره فاعلان اجتماعی که تولید متن در ارتباط با یکدیگر قرار می‌گیرند مطرح می‌کنیم تا در مقام پاسخگویی به آن به تفسیری روشن‌تر از بافتِ موقعیتیِ متن دست یابیم. در این پرسش تلاش می‌شود تا جایگاه‌های فاعلی مشخص گردد.

ج ) روابط میان آنها چیست ؟ فرکلاف می‌گوید : (( پرسش‌های مربوط به “ اشخاص درگیر” و “نوع روابط شان” بی‌تردید دارای ارتباط بسیار نزدیکی هستند، اگر چه از نظر تحلیلی دو پرسش متفاوت‌اند )) ( فرکلاف،۱۳۷۹: ۲۲۴) ما در پاسخ به این پرسش بر ویژگی روابط میان فاعلان اجتماعی هم در بافت و هم در متن توجه داریم. در این پرسش بر موقعیت فاعلان نسبت به یکدیگر یعنی مناسباتِ قدرتِ میان آنان، فاصله اجتماعی شان و اینکه روابط میان آیا مبتنی بر تقابل یا تعاملِ برابر و یا فرادستی ـ فرودستی است، توجه می‌کنیم.

۲ـ  بافت بینامتنی و پیش‌فرض‌ها :

فرکلاف در این ارتباط می گوید :

(( گفتمان‌ها و متونِ آنها خود دارای تاریخ‌اند و متعلق به مجموعه‌های تاریخی هستند و تفسیر بافت بینامتنی به این موضوع بستگی دارد که متن را متعلق به کدام مجموعه بدانیم و در نتیجه چه چیز را میان مشارکین، زمینه مشترک و مفروض بخوانیم. همان گونه که در مورد بافت موقعیتی مطرح است، مشارکین گفتمان نیز ممکن است به تفسیرهای تقریباً یکسان یا متفاوتی دست یابند و تفسیر طرف قدرتمندتر ممکن است بر سایر مشارکین تحمیل شود. به همین ترتیب، قدرت نیز می‌تواند پیش‌فرض‌ها را تعیین کند. پیش‌فرض‌ها… جنبه‌ای از تفسیر تولیدکنندگانِ متن از بافت بینامتنی هستند. )) ( فرکلاف، ۱۳۷۹: ۲۲۴ )

فرکلاف بر آن است که وقتی مفروضات مستقر در پیش‌فرض‌ها خصوصیت “عقل سلیمِ در خدمتِ قدرت” را دارا می‌شوند، کارکردی ایدئولوژیک می‌یابد. در تفسیر متن با علم بر اینکه می‌توان به گفتمان‌ها و متون از دریچه تاریخی نگریست و با توجه به اینکه متون در تولید خود ناگزیر از پیوست‌ها و گسست‌ها با دیگر متون‌اند در تفسیر متن به ارجاعاتی که متن به دیگر متون دارد، توجه می کنیم و پیش‌فرض‌های مولدین را با توجه به این عناصر و گزاره‌های بینامتنی روشن خواهیم ساخت و سعی در آشکارسازی پیش‌فرض‌های ایدئولوژیکی خواهیم کرد که در خدمت قدرت و تثبیت موقعیت گروه یا طبقه خاصی درآمده است.

کنش گفتارها : مبحث دیگری که در تفسیر متن بدان پرداخته خواهد شد کنش گفتارها می باشند.

(( موضوع بحث آن معانی خاصی است که مشارکین گفتمان بنا به دانش زمینه‌ای خود و تفسیرشان از بافت متن، به اجزای تشکیل دهنده متن نسبت می‌دهند… در ترسیم خصوصیات بخشی از یک متن به عنوان یک کنش گفتار، در حقیقت کنشی را توصیف می‌کنیم که تولید کننده متن به واسطه تولید متن آن را انجام می‌دهد، مثل بیان یک گفته، قول، تهدید، هشدار، طرح یک سوال، دستور و غیره… ارزش کنش گفتار تنها بر پایه ویژگی‌های صوری کلام تعین نمی‌شوند، بلکه در تعیین ارزش‌ها، مفسر همچنین بافت متنی کلام ( جملات قبلی و بعدی )، بافت بینامتنی، بافت موقعیتی و عناصر دانش زمینه‌ای را نیز دخالت خواهد داد. ))( فرکلاف، ۱۳۷۹: ۲۳۵)

در جایی دیگر فرکلاف اشاره ‌دارد که (( قواعد و اصول کنش‌های گفتاری که خود سازنده بخشی از گفتمان می‌باشند، تجسم بازنمود ایدئولوژیکی فاعلان و روابط اجتماعی آنهاست. ))( فرکلاف،۱۳۷۹: ۲۳۸) گفتمان‌کاو در مرحله تفسیر (( … در حقیقت آنچه را که برای مشارکین امری تلویحی بوده به روشنی بیان می‌کند : وابستگی کنش گفتمانی به پیش‌فرض‌های تبیین ناشده ماخوذ از عقل سلیم و مندرج در دانش زمینه‌ای و نوع گفتمان ))( فرکلاف، ۱۳۷۹: ۲۴۴) و این به معنا تفسیر متن و یا همان نشان دادن رابطه دیالکتیکی سرنخ‌های متنی و دانش زمینه‌ای مولدان متن است.

در جمع بندی مرحله تفسیر می توان در دو قلمروی اصلی با طرح پرسش هایی به تفسیر متن می پرداخت :

۱ـ بافت موقعیتی (تفسیر زمینه ی بافت متن) و بافت بینامتنی (چشم انداز تاریخی و پیوست و گسست ها با سایر گفتمان ها و در یک تشکل گفتمانی) : با چند پرسش می توان به تفسیر بافت موقعیتی و بافت بینامتنی پرداخت.

  • ماجرا چیست؟ (چیستی ماجرا) : چه فعالیتی در حال انجام است؟ عنوان و هدف این فعالیت چیست؟
  • چه کسانی درگیر ماجرا هستند؟ (فاعلان اجتماعی درگیر ماجرا)
  • گفتمان های درگیر از چه دانش و گفتمان های تاریخی شکل پذیرفته اند : تفسیر بافت بینامتنی به این موضوع بستگی دارد که متن را متعلق به کدام مجموعه بدانیم و درنتیجه چه چیز را میان مشارکین، زمینه مشترک و مفروض بخوانیم، زیرا گفتمان ها و متون آن ها خود دارای تاریخ اند و متعلق به مجموعه های تاریخی هستند.
  • روابط میان آنها چیست؟ (تعامل، تقابل، فرادستی یا فرو دستی)

۲ـ جان مایه، پیش فرض ها و کنش گفتارهای متن : که با دو پرسش می توان بدان پرداخت.

  • در جان مایه و پیش فرض های موجود در متن چه نوع بازنمایی از جهان طبیعی، جهان اجتماعی و مفاهیم و اشیاء وجود دارد؟
  • آبشخور کنش گفتارهای مندرج در متن از چه متون و ساختارهایی است؟ و در پی ایجاد و یا بازتولید چه ساختار و روابطی با سایر بازیگران است؟

مرحله تبیین ( مرحله سوم تحلیل انتقادی گفتمان ) چیست :

در ارتباط با مرحله پایانی تحلیل انتقادی گفتمان فرکلاف می نویسد :

(( هدف از مرحله تبیین، توصیفِ گفتمان به عنوان بخشی از یک فرآیند اجتماعی است، تبیین، گفتمان را به عنوان کنش اجتماعی توصیف می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه ساختارهای اجتماعی، گفتمان را تعین می‌بخشند، همچنین تبیین نشان می‌دهد که گفتمان‌ها چه تاثیراتِ بازتولیدی می‌توانند بر آن ساختارها بگذارند، تاثیراتی که منجر به حفظ یا تغییر آن ساختارها می‌شوند… تبیین عبارت است از دیدن گفتمان به عنوان جزئی از روند مبارزه اجتماعی در ظرف مناسبات قدرت )) ( فرکلاف، ۱۳۷۹: ۲۴۵ )

باید دانست که قصد فرکلاف از این مرحله تاثیر متقابل گفتمان بر ساختارها و از سویی ساختارها بر گفتمان هاست اما در اینجا بیان این نکته لازم است که اگر پژوهشگری روی متن یا گفتاری دست به تحلیل انتقادی گفتمان می زند باید در بخش دوم یعنی نقش گفتمان بر ساختار،  از نقش گقتمانی که متن مورد نظر او را تولید کرده است بر ساختار سخن بگوید نه از نقش متن مورد تحلیل بر ساختار، هر چند گفتمان کاو می تواند از متن سرنخ هایی برای این نقش ها دریابد اما متون توانایی تاثیرگذاری مستقیم بر  ساختار را ندارند و تنها به واسطه گفتمانشان این نقش را بازی می کنند در این میان برخی متون استثتا هستند همچون متن قانون اساسی یک کشور یا در عرصه بین المللی بیانه هایی مثل بیانه حقوق بشر که البته آن متون نیز به واسطه گفتمانی که آن متون محصول آن هستند عمل می کنند. به عنوان مثال وقتی شما متن قانون اساسی جمهوری اسلامی را تحلیل می کنید باید بدانید که بخشی از یک گفتمان و محصول آن است نه خود گفتمان، اما از آنجا که متن قانون اساسی به عنوان محصول مادی گفتمان سنت گرایی ایدئولوژیک (به عنوان گفتمان سیاسی حاکم در ایران) یعنی مولد متن بوده می تواند از این متن و تاثیر آن سخن گفت اما در موارد دیگر و سایر متون نمی توان به این شکل از تاثیر یک متن بر ساختارها سخن گفت چرا که جایگاه و نقش متن قانون اساسی متفاوت از سایر متون است (مثل بررسی متن سخنرانی یک استاد دانشگاه یا یک نماینده مجلس که به حتم تاثیرش بر ساختار همچون متن قانون اساسی نیست). ما در ادامه با طرح سه سوال فرکلاف در مرحله تبیین، این مرحله را به پایان می‌بریم ( البته برای استفاده بهینه تر از این مرحله تغییراتی در  ترکیب سوالات ایجاد شده است، تا محقق دسته بندی بهتری از آن در اختیار داشته باشد) :

در دو سوالِ اول عوامل اجتماعی و ایدئولوژی‌هایی که بر گفتمان و متن تاثیر گذاشته‌اند بررسی خواهد شد و در سوال سومِ مرحله تبیین، به تاثیرات گفتمان و متن بر ساختارها اشاره خواهد شد.

• ساختار و عوامل اجتماعی موثر بر گفتمان و متن (مورد بررسی) چیست ؟

• کدام عناصر و ایدئولوژی‌ها از دانش زمینه‌ای گفتمان (مورد بررسی) بر ماهیت و نحوه مفصل بندی گفتمان و متون گفتمانی آن تاثیر گذارده بوده است ؟

• گفتمان و متون گفتمانی (گفتمان مورد بررسی) چه تاثیراتی بر ساختارها و تشکل گفتمانی عصر خود داشته است ؟

فرکلاف با استفاده از این سه مرحله خواستار آن است تا بتواند روشی دقیق را برای تحلیل انتقادی گفتمان ارائه دهد تا هم متون و هم زمینه آن همزمان مورد تحلیل پژوهشگر قرار گیرد تا نتیجه پژوهش با امر واقع از قرابت بیشتر برخوردار گردد.

نتیجه گیری

در پایان باید اشاره داشت که تحلیل انتقادی گفتمان با رویکرد فرکلاف می تواند با توجه همزمان به متن و زمینه متن یا به بیانی دیگر بررسی گفتگو و متن در چارچوب زمینه یا بافت آن بین رخدادهای “خرد” و “ساختارهای کلان” پیوند به وجود آورد این از آن رو اهمیت دارد که ساختارهای کلان از سویی دربرگیرنده شرایط تحققِ رخدادهای خرد و از سویی دیگر نتیجه آنها هستند.

تحلیل انتقادی گفتمان در بررسی پدیده‌های زبانی و اَعمالِ گفتمانی به فرآیند‌های ایدئولوژیک در گفتمان، روابط بین زبان، قدرت و ایدئولوژی، سلطه و قدرت و پیش‌فرض‌های دارای بارِ ایدئولوژیک در گفتمان که موجد تولید و بازتولیدِ قدرت و سلطه و نابرابری می‌گردد توجه می‌کند و عناصر زبانی و غیرِ زبانی را به همراه دانش زمینه‌ای کنشگران هدف و موضوع قرار می‌دهد چرا که رویکرد انتقادی مدعی است که گزاره‌های تلویحیِ طبیعی شده که مَنشی ایدئولوژیک دارند در گفتمان فراوان یافت می‌شوند و این گزاره‌ها و قضایا در تعیین جایگاهِ مردم به عنوان فاعلان اجتماعی نقش ایفا می‌کنند این نگرش موجب تمایز آن از روش تحلیل توصیفی گفتمان می گردد که تنها در زبان‌شناسی و مطالعات پدیده‌های زبانی محدود می شود و صرفاً به بررسیِ توصیفیِ ساختار و کارکردِ اَعمالِ گفتمانی بسنده می‌کند و به تبیین شیوه‌های شکل‌گیریِ اجتماعیِ اَعمالِ گفتمانی و یا تاثیرات اجتماعی آن توجه ندارد.

تحلیل انتقادی گفتمان با استفاده از سه مرحله به تحلیل دقیق و موشکافانه ای دست می یابد که می تواند به پژوهشگر در رد یا اثبات فرضیه هایش به صورت جامع ای یاری رساند. در مرحله نخست یعنی توصیف متن پژوهشگر به آشکارسازی گزاره‌ها و مواضع ایدئولوژیک متن دست خواهد یافت و در مرحله دوم یعنی تفسیر تعامل بین متن و بافت را در خواهد یافت و در مرحله سوم یعنی تبیین به تاثیر دو سویه ساختارها بر گفتمان و گفتمان بر ساختارها آگاهی خواهد یافت و همانطور که پیشتر از فان دایک اشاره شد رشته‌های بسیار کمی فرصت‌هایی این چنین، در اختیار ما قرار می‌دهند تا برای بررسی اینکه چگونه مردم زبان را بکار می‌برند، فکر می‌کنند، درگیر تعامل می‌شوند و چگونه گروه‌ها، جوامع و فرهنگ‌های خود را شکل می‌دهند و بازتولید می‌کنند، دقت صوری را با چارچوب‌های توضیحیِ گسترده ترکیب می کنند.

منابع :

بهرامپور، شعبانعلی. (۱۳۷۹). «درآمدی بر تحلیل گفتمان»، گفتمان و تحلیل گفتمانی. تهران : فرهنگ گفتمان.

حقیقت، سید صادق. (۱۳۸۷). روش شناسی علوم سیاسی. قم : انتشارات دانشگاه مفید.

دایک، تون آدریانوس فان. (۱۳۸۲). مطالعاتی در تحلیل گفتمان. تهران : مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها.

فرکلاف، نورمن. (۱۳۷۹). تحلیل انتقادی گفتمان. تهران : مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها.

لاین، دیوید. (۱۳۸۱). پسامدرنیته. ترجمه محمدرضا تاجیک. تهران : بقعه.

مارش، دیوید؛ استوکر، جری و دیگران. (۱۳۷۸). روش و نظریه در علوم سیاسی. ترجمه امیر محمد حاجی یوسفی. تهران : پژوهشکده مطالعات راهبردی.

های، کالین. (۱۳۸۵). درآمدی انتقادی بر تحلیل سیاسی. ترجمه احمد گل محمدی. تهران : نشر نی.

مقالات مرتبط  :

۱ـ نظریه های گفتمان (از زبان شناسی تا علوم سیاسی)

نگارنده : کیان کیانی

ویرایش دو بار

۱۳۸۸